جدول جو
جدول جو

معنی با عجله - جستجوی لغت در جدول جو

با عجله
على عجلٍ
تصویری از با عجله
تصویر با عجله
دیکشنری فارسی به عربی
با عجله
Hurriedly
تصویری از با عجله
تصویر با عجله
دیکشنری فارسی به انگلیسی
با عجله
précipitamment
تصویری از با عجله
تصویر با عجله
دیکشنری فارسی به فرانسوی
با عجله
apresuradamente
تصویری از با عجله
تصویر با عجله
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
با عجله
hastig
تصویری از با عجله
تصویر با عجله
دیکشنری فارسی به آلمانی
با عجله
поспішно
تصویری از با عجله
تصویر با عجله
دیکشنری فارسی به اوکراینی
با عجله
pośpiesznie
تصویری از با عجله
تصویر با عجله
دیکشنری فارسی به لهستانی
با عجله
匆忙地
تصویری از با عجله
تصویر با عجله
دیکشنری فارسی به چینی
با عجله
apressadamente
تصویری از با عجله
تصویر با عجله
دیکشنری فارسی به پرتغالی
با عجله
frettolosamente
تصویری از با عجله
تصویر با عجله
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
با عجله
جلدی سے
تصویری از با عجله
تصویر با عجله
دیکشنری فارسی به اردو
با عجله
তাড়াহুড়ো করে
تصویری از با عجله
تصویر با عجله
دیکشنری فارسی به بنگالی
با عجله
kwa haraka
تصویری از با عجله
تصویر با عجله
دیکشنری فارسی به سواحیلی
با عجله
aceleyle
تصویری از با عجله
تصویر با عجله
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
با عجله
서두르며
تصویری از با عجله
تصویر با عجله
دیکشنری فارسی به کره ای
با عجله
поспешно
تصویری از با عجله
تصویر با عجله
دیکشنری فارسی به روسی
با عجله
במהירות
تصویری از با عجله
تصویر با عجله
دیکشنری فارسی به عبری
با عجله
जल्दी
تصویری از با عجله
تصویر با عجله
دیکشنری فارسی به هندی
با عجله
dengan terburu-buru
تصویری از با عجله
تصویر با عجله
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
با عجله
อย่างเร่งรีบ
تصویری از با عجله
تصویر با عجله
دیکشنری فارسی به تایلندی
با عجله
haastig
تصویری از با عجله
تصویر با عجله
دیکشنری فارسی به هلندی
با عجله
急いで
تصویری از با عجله
تصویر با عجله
دیکشنری فارسی به ژاپنی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عِ جَ)
موضعی معروف است و باعجه القردان نیز گویند. (معجم البلدان) (آنندراج). نام جایی است. (از اقرب الموارد). نام موضعی است. (ناظم الاطباء). اوس بن حجر گوید:
و بعد لیالینا بنعف سویقه
فباعجه القردان فالمتثلم.
(از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(عِ جَ)
جای فراخ از وادی. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). متسع الوادی الذی ینبعج فیه السیل، جایی گشاده که در آنجا آب و سیل راه افتد. ج، بواعج. (از اقرب الموارد). آنجا که وادی گشاده شود. و گفته شده است که باعجه پایان ریگ باشد و بواعج اماکنی است در ریگزار. (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
تصویری از با عقل
تصویر با عقل
بخرد خرد ورز عاقل باخرد خردمند مقابل بی عقل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از با کله
تصویر با کله
بسیار خردمند، باعقل، با سیاست خوب، با مغز، پیش بین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از با عرضه
تصویر با عرضه
با جربزه، با کفایت، کاربر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از با جلوه
تصویر با جلوه
خود آشکار
فرهنگ لغت هوشیار
آدم با شعور و خوش فکر
فرهنگ گویش مازندرانی
نترس، شجاع
فرهنگ گویش مازندرانی